آرشیداومو
بااینکه ازته دل راضی نبودم ولی به خاطرگرمای هواامروزرفتیم وموهای نازتوکوتاه کردیم (آرایشگاه سروین ) بازم مثل همیشه بعدازکوتاهی فینگیلی شدی وتوپولو خودتم راضی بودی ایشالابازبلندوافشون میشه بهترازاینه که موهات عرق کنه وناراحت بشی نفسی هرکاری میکنم تاتولحظه ای ناراحت نباشی فردابازم طبق روال این ۳سال و۷ماه میریم تهران تاعزیزجونیناهم نوه گلشون روببینن ودلتنگی برطرف بشه فردااول ماه مبارک رمضان هم هست امیدوارم بتونم تواین روزای بلندوگرم روزه هاموبگیرم برای همه آرزوی سلامتی وخوشبختی میکنم. ...
نویسنده :
لی لی مامی آرشیدا
18:37
باورم نمیشهههههه
عشقم ازبس خسته بودی ساعت ده وچهل وپنج دقیقه یعنی همین ۲ساعت پیش روی مبل درحالی که من ورضاصحبت میکردیم خوابت بردومن این شکلی شدم به شدت ...
نویسنده :
لی لی مامی آرشیدا
0:14
یه شام جالب برای همه بچه ها
امشب برای آرشیدا درست کردم خوشش اومدو۲تاخورد مایه کوکوسبزی داخل نون تست امیدوارم شماهم درست کنیدولذت ببرید ...
نویسنده :
لی لی مامی آرشیدا
22:23
اولین آرایش مو
عزیزکم توتاریخ اول تیر۱۳۹۲برای اولین بارموهاشوتوآرایشگاه سروین آرایش کردبرای مهمونی شام که دعوت بودیم وتوتالارهمه اقوام خوششون اومده بودوآرشیداهم به همه میگفت موهاموفرفری کردم قربووون ذوق کودکانت برم مامی ...
نویسنده :
لی لی مامی آرشیدا
23:46
عاشق بابا.....
دیروزعصربامامانی رفتیم خریدتومغازه همش حرف میزدی ونظرمیدادی والبته به رگال لباساهم دست میزدی هرچی میگفتم آرشیدادست نزن خانوم فروشنده دعوامیکنه گوش نمیکردی تااینکه خانومه یه تذکرکوچولوبه شمادادوتوهم که حساااااس بغض کردی ورفتی بغل مامانی بیچاره فروشنده کلی شرمنده شد اصل مطلب اینکه رضاهمیشه تومغازه ها میگفت دخترم به چیزی دست نزن اگه فروشنده چیزی بهت بگه من باهاش دست به یقه میشم میدونی که بابارضادوست نداره کسی به شمابگه بالاچشت ابرووه باعلم به این مطلب شب تاخواستم به رضاماجراروتعریف کنم گفتی:مامی نه نه نگویضاناراحت میشه منم نگفتم آخه یعنی چی اینقدباباتودوس داری روزایی دارم باتوفرشته کوچولوکه درتعریف نمیگنجن روزاوشبهای خوبی که دوست ندارم تموم بش...
نویسنده :
لی لی مامی آرشیدا
0:58